مرزهای مشترک

ساخت وبلاگ
خبرت هست که ریحان و قَرنفُل در باغزیرِلب خنده‌ زنانند که کار آسان شد رفیق، آن اوایل دو سه باری شوخی کرده‌بود که «من را بگو که منتظر بودم تو تحلیلی برای این حال و دلدادگیِ غافلگیرانه‌ی ما بدهی». اما دیوانه‌بازی‌های من، هردومان را از اینکه تحلیلی بیابیم، ناامید کرده. با این‌حال، من، دست‌کم، درباره‌ی خودم می‌دانم که بخشی از احوالاتِ شوخ، سرحال و عاشقانه‌ی اخیرم مربوط به چیست. بله. کار، آسان شده‌است. همان هفته‌های اول که از آشنایی‌ و تحسینِ بی‌اراده‌ام نسبت به این رابطه و جزئیاتِ معنادارش گذشته‌بود، دریافتم که تصویری بِکر قرار است مرا از غلبه‌ی روحی و جسمی آن مخاطراتِ جنسیِ قدیمی و چندین ساله رها کند یا دست‌کم آن را به چالش بکشد. با این‌حال، گمان نمی‌کردم قدرتش در حدی باشد که درنهایت بتواند مرا از این بندِ بیست‌واندی‌ساله رها کند. اما کرد. خوشیِ جدیدی که چندماه است در آن غرق شده‌ام، صرفاً بابتِ خودِ این رهایی نیست، بلکه بابتِ روشِ آسان و سازگاری است که رهایی را ممکن کرده؛ طوری که انگار دقیقاً مطابق با حدود و اندازه‌ی من طراحی شده‌است. من، سال‌ها دربابِ پیچیدگیِ شخصیتِ جنسی‌ام و مناسباتش با حقیقتِ آزادی و امکان‌های ساختارشکنی در جدال بوده‌ام. ایده‌های عملی‌ام برای فهم این وضع و مراعات با خودم، اگرچه متناسب و لذت‌بخش بودند، اما قابلیتِ تعمیم نداشتند. اغلب، حتی در بیانِ یک توضیحِ قابل‌دفاع برای نسبتِ آنها با مبنایی‌ترین اصولِ اخلاقی، روحی، شخصی و دینی‌ام نیز لکنت داشتم. این یعنی مجبور بودم در طیِ سال‌ها و با هر تغییر و رشدی که در من حاصل می‌شد، باز از صفر آغاز کنم و ایده‌های عملی‌ام را به‌صورت مطلق به پرسش بکشم. با وجود اینکه مواجهه‌‌ی مقطعی، وابسته به شرایط‌، زمان‌مند و مکان‌مند با مرزهای مشترک...
ما را در سایت مرزهای مشترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marzhayemoshtarako بازدید : 56 تاريخ : جمعه 24 شهريور 1402 ساعت: 20:02